هر چقدر هم که برای این لحظه آماده بودم، هر چقدر هم که به درستی تصمیمم اطمینان دارم، هر چقدر هم که لحظهشماری میکردم برای رسیدن این روز و این ساعتها ...
اما حالا که دیگه درایوهای هارد کامپیوتر دونه دونه خالی و بعد فرمت میشه، حالا که آثار من تو اینجا داره کمرنگ و محو میشه ...
آخ که چه دلگیره این لحظهها ... این cut کردن ها و shift delete کردن ها ... این نبودنها ...
9 سال یه عمره، برای یه آدم 29 ساله یه عمره ...
دلگیره این لحظهها ...
سلام
بعد از مدت ها شما رو پیدا کردم و دارم میخونم .
اما انگار دیر رسیدم ...
اولین کاری که کردم به آرشیو برای تویی که فراموشت نمی کنم سر زدم ... اما آپ نشده بود بعد این همه مدت !
میشه آخر اون قصه رو بنویسید ؟ من بعر از اینهمه سال هنوز منتظرم ...
جودی جونم چی شده عزیزم نگرانت شدم؟ داری از ایران می ری یا محل کارت؟