روزگار نو

شنبه است و شروع هفته. هفته‌ای که با یه بارون قشنگ و هوای عااااالی شروع شد. حیف که کارها دست و بالم رو بسته وگرنه دلم می‌خواست ساعت‌ها زیر این بارون قدم بزنم و نفس بکشم و لذت ببرم. به جاش از پشت پنجره لذت می‌برم. و البته از واریز حقوق احساس سرخوشی میکنم! بماند که توی همین دو سه روز اول بیشترش پرواااز میکنه و میره !

بقیه ادامه مطلب

 

امروز توی کلینیک یه جلسه کاری داشتیم و یه دو ساعتی بین کار رفتم. وای که دلم پر میکشه واسه اتاق‌های خوشگلمون. زودتر توی شرکت کارم کمتر بشه و فعالیت رسمی‌مون رو اونجا شروع کنیم. چند ماه طول کشید تا اونجا آماده بشه. برای طراحی و دیزاین یه طراح‌ معروف و گروهش کار رو به عهده گرفتن. یک روز کامل به همراه نماینده گروه طراح رفتیم برای انتخاب مبلمان. خیلی روز خوبی بود. اصلا مگه میشه آدم اونم دو تا خانوم قرار باشه برن خرید و کیف نکنن؟! مکان و همه هزینه‌های مربوطه رو دوست جان بر عهده گرفته و خدا رو شکر دغدغه هزینه‌ها رو نداشتیم. این دوست جان من هم یه خانوم دست و دلباز و با سخااااااوت، و بسیار هم خیّر و نیکوکار. الهی خدا برکت زندگی‌شون رو بیشتر کنه. یه روز کامل هم رفتیم خرید ظرف و ظروف و وسایل آشپزخونه و لوازم برقی‌های آشپزخونه رو خریدیم. حتی قهوه‌ساز و ساندویچ میکر هم داریم (لوازم برقی آشپزخونه رو من با اصرار و خواهش خریدم! خسته نباشم واقعا !!). یعنی حتی برای املتی هم که بخوایم صبحانه درست کنیم ماهیتابه خریدیم !! خلاصه الان جهیزیه‌مون تکمیلهههه ! وای اونجا یه پاسیوی خوشگللل داریم. یعنی عالی. اتاق‌های خوشگل و خلاصه همه چی خیلی خوب. دوست جان واقعا سنگ تموم گذاشته. دستش درد نکنه. خلاصه که من الان حسابی هوس اونجا رو کردم. یه آینده متفاوت و پر از رمز و راز. یه عالمه هیجان، زحمت، تلاش و رضایت. همین مبهم بودنش لذت‌بخش‌ترش هم میکنه ...

ادامه دارد ...