ممنون که هستید. ممنون که هنوز هم اینجا رو میخونید. ممنون برای پیامهای پر از مهرتون و ببخشید که پاسخ ندادم. خوب نیستم. سعی میکنم ظاهرم رو حفظ کنم، مخصوصا به خاطر مامان. مامان از اون روز پیش ماست. میخواست بره خونهشون اما ما نگذاشتیم. فعلا پیش هم هستیم. دلتنگم و غمگین. خیلی غمگین. هر چند خیلی وقتها باورم نمیشه این اتفاق افتاده و خیال میکنم بابا رفته سفر.
دوست دارم دوباره بیام و بنویسم. شاید کمی حالم رو بهتر کنه.
امیدوارم حالت بهتر باشه دوست من ..
الهی که من دورت بگردم عزیز دلم بیا اینجا هم بنویس خودتو سبک کن جودی مهربونم.
ما همیشه کنارتیم
خیلی کارخوبی کردین.
جودی جون خوب کردی مامانو نگه داشتید پیشتون! خیلی براش سخته برگرده و تنها باشه!مخصوصا اینکه چندسالی دو نفری تنها بودن ...غیر قابل تحمله...خدا بهتون صبر بده واقعا.
قوی باش عزیزم.زندگی گاهی وقتها خیلی بی رحم میشه اما چه میشه کرد به خاطر مادر قوی باش و صبورررر
جودى جون یک هو گفتم برم به صفحه جودى یک سر بزنم شاید پست گذاشته باشه بخونم انرژى بگیرم اومدم پستت رو خوندم شوک شدم، خدا رحمت کنه پدرت رو به شما هم صبر بده عزیزم.
واقعاً تو این شرایط آدم نمیدونه چی بگه
جودی عزیز تسلیت میگم
انشالله روحشون قرین ارامش
پدر انچنان رفتی که گویی خواب میبینم هنوز قطره های اشک زا اب میبینم هنوز دل به من گوید که هجرتوراباور کنم من به دل گویم خموش خواب میبینم هنوز.حال روزت را درک میکنم خداوند صبری جمیل بهتون بده مواظب خودتون باشید.
خیلی خوبه عزیزم دوباره برگرد پیشمون . منتظرتیم. خدا پدرتم بیامرزه عزیزم.