قدم زدن با جودی

رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند؛ و انسان ها همه ی انسان ها با عشق، فقط با عشق ...

قدم زدن با جودی

رودها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند کوه ها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند؛ و انسان ها همه ی انسان ها با عشق، فقط با عشق ...

صدای سکوت

هر چقدر هم که برای این لحظه آماده بودم، هر چقدر هم که به درستی تصمیمم اطمینان دارم، هر چقدر هم که لحظه‌شماری می‌کردم برای رسیدن این روز و این ساعت‌ها ...

اما حالا که دیگه درایوهای هارد کامپیوتر دونه دونه خالی و بعد فرمت میشه، حالا که آثار من تو اینجا داره کمرنگ و محو میشه ...

آخ که چه دلگیره این لحظه‌ها ... این cut کردن ها و shift delete کردن ها ... این نبودن‌ها ...

9 سال یه عمره، برای یه آدم 29 ساله یه عمره ...

دلگیره این لحظه‌ها ...


نظرات 2 + ارسال نظر
باران جمعه 17 اردیبهشت 1395 ساعت 01:26

سلام

بعد از مدت ها شما رو پیدا کردم و دارم میخونم .

اما انگار دیر رسیدم ...
اولین کاری که کردم به آرشیو برای تویی که فراموشت نمی کنم سر زدم ... اما آپ نشده بود بعد این همه مدت !

میشه آخر اون قصه رو بنویسید ؟ من بعر از اینهمه سال هنوز منتظرم ...

ستایش شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 08:07

جودی جونم چی شده عزیزم نگرانت شدم؟ داری از ایران می ری یا محل کارت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد